تلخ و شیرین....
و پزشک آخرین نسخه کودک را پیچید.
ـ شش ماه دیگه، شربت شیرین مرگ.
چادر، پناهگاه کودک شد و دستان کودک در دستان مادر آرام گرفت.
ـ خدا رو شکر مامان چون من از دواهای تلخ خیلی بدم میاد.
و مادر چه معصومانه اشک های خود را در خنده های کودک
گم کرد.