عشق را در چشمان تو باور کردم
و مرگ را در نگاه تو به دیگری
و این پایان ماجرا بود....
روزی می آید که خورشید طلوع می کند...
ولی ما دیگه چشمامونو باز نمی کنیم....
چون دیگه اجازه نداریم....
نگو بار گران بودیم و رفتیم. مگو نامهربان بودیم و رفتیم
آخه اینا دلیل محکمی نیست
بگو با دیگران بودیم و رفتیم....