به نظر تو من آدمم؟

بیشتر از 50 بار خوندمش:

 

 

خداوندا چه کسی می خواهد بفهمد من می توانم نباشم،

 

 خودکشی زیباست، به خداوند نه مشکل است نه بیماریست، 

 

 یک پرواز عمودی ولی فرار هم هست، و من چگونه

 

 می توانم به کسی بگویم، نمی خواهمت، برو، می خواهم

 

 تنهاییم را با قلم با ماه با درخت توت با باران قسمت کنم...

 

 

و در آخر:

 

 

 این آخرین نوشته ی من در این جا بود، و هیچ گاه

 

 نخواهی فهمید که چرا نیستم، و دلیلش آن نیست که

 

 تو پنداری.

 

 

این نوشته ها ماله آخرین پستشه.

 

همین امروز خوندم.

 

 

داغون تر از روزهای قبلم.

 

 

اشکامو می بینی نامرد؟!

 

 

 

 

 

برای من آفتاب همیشه در حال غروب است

 

 

شایعه ها همیشه یک اندازه اند...

 

 

من تکیه به دیوار شکسته ی دلم داده ام

 

 

رسیدم به جایی که جز سکوت نمی دانم...

 

 

من وجود ندارم!!!

 

این بوی مشمئز کننده مرا به یاد تو می اندازد

 

سرت را روی گیوتین بگذار

 

تا معنی عشق به مرگ را بفهمی

 

و دعای رستگاریت را بخوان

 

تا در دام من گیر نیفتی!

 

در سیاهی شب همپای ماه سیه فام یخ زده

 

قدم می زنم و می گویم:

 

اگر هستم پس چرا وجود ندارم؟!

 

 

 

می دونم که قرار نبود بیایی، ولی چه زیبا می شود

 

کسی وقتی بیاید که قرار نیست...