من وجود ندارم!!!

 

این بوی مشمئز کننده مرا به یاد تو می اندازد

 

سرت را روی گیوتین بگذار

 

تا معنی عشق به مرگ را بفهمی

 

و دعای رستگاریت را بخوان

 

تا در دام من گیر نیفتی!

 

در سیاهی شب همپای ماه سیه فام یخ زده

 

قدم می زنم و می گویم:

 

اگر هستم پس چرا وجود ندارم؟!

 

 

 

می دونم که قرار نبود بیایی، ولی چه زیبا می شود

 

کسی وقتی بیاید که قرار نیست...

 

 

نمی دانم...

تورانمی دانم اما

 

اولین نگاه من به تو

 

نه از سر مهر بود

 

ونه در زیر مهتاب

 

ولی روزگار باره وبارها

 

نگاه مارادرهم آمیخت

                           

تابه تو بیاندیشم

 

واین بار

 

ازسراندیشه وعشق تورا نگریستم

 

هرچند که همگان

 

این نگاه را خالی ازفکر پنداشتند

 

ومن هنوز نمی دانم

           

که ابتدا اندیشیدم وسپس عاشق شدم

 

یا در پی عشق به فکر فرو رفتم...